روزهای سبزخانم X

آخرین مطالب
  • ۹۸/۰۳/۲۰
    8
پیوندهای روزانه
22  دی رفتم پیش طااااااا و رژیم جدید گرفتم.وزنم 83.7 بود!خیلی خرسیییییییییی
تا الان یه روز میام 82 فرداش میشم 83
البته تقریبا رژیم رو دارم رعایت می کنم
حالا ببینیم به کجا می رسیم!
  • ۰۲ بهمن ۹۷ ، ۱۶:۱۶

این روزا همش ملعون میاد جلوی چشمام!نمی دونم چرا!

و البته بازم این روزا 1001 دلیل دارم که به آدم های دور و برم حسودی کنم!اگه ملعون بود واین چیزارو میدید ثانیه ای درنگ نمی کرد و خودشو می کشید بالا.ولی دریغغغغغغغغغغغغ که اون همه باهاش بودم و این خصلت های عالیش رو فرا نگرفتم!!!

ناهید خانم تبریز قبول شده ولی نم یدونیم چی!

مهسا ت داره دکترا می خونه همون خراب شده مشهور!

رضاز داره دکترا می خونه دقیقا جایی که من الان باید باشم!

فیروز هر روز منو می بینه و عین موش قایم میشم از شرمساری و خجالت....

این همه آدم هم جلوی چشمام دارن تند تند درس می خونن و پیشرفت می کنن و من عین منگل ها درجا می زنمممممممممممممممممم

امروز نبی برای پدرش املت داد در حد خفگی خوردم و رسما دارم می ترکم تا الان اصلا جا ندارم .فقط تونستم ماست موجودد در یخچالو تموم کنم و ازش راحت شم!

دیروز با رقی رفتیم یه خرما فروشی بکر!!!تقریبا با قیمت عالی و کلی خرما خریدم!برای مراقبت جلسه امتحانی هم رفتیم سوال کردیم  که دیدیم بعلهههههههههه صحت داره...رقی بی شرف هم اسم خودشو نوشت وانگار نه انگا که منم باهاش بودم ...یه لحظه ترسیدم که دیدم خانم مسئول عینننننننن یکی از دانشجوهای ما بود.باز هم پلیدی و بدجنسی رقی برمن آشکار شد!و من هم نادانانه به اون اعتماد کردم و ....خنگممممممممممم دیگه!

به علت پ شدید حوصله هیچ کسی رو ندارم وکلا مخم قاطی کرده.بدون دلیل به سعیده گفتم حوصله ات رو ندارم و الان اوون بیچاره دو روزه داره تلاش می کنه اووضاع بهتر بشه!

بابا هم دستش توی گچه.دست چپ.....و کلی اعصابم داغونه!دیشب هم خواهری اومده بود خونه ما و شام دور هم بودیم...کلی خسته ام و خوابم میاد

  • ۰۲ بهمن ۹۷ ، ۱۴:۵۳
دیروز خنجر کلی التماس کرد که باهاش برم آش یا سیب.خب آش انتخاب کردم در حالیکه ناهار یه ظرف پر خورشت بامیه داشتم!بازم جای همیشگی و بازم شله قلمکار....
تو راه خونه هم کمی....
وقتی می خواستم سوار شم دیدم دست چپشو گرفته .فکر کردم داره سکته می کنه.بهش زنگ زدم گفت خوبم!رفتم خونه و  تا یه ساعت خبری ازش نبود!بعدش گفت حالش بد شده و با آژانس رفته خونه.دوستش میاد دنبالش و میرن کلاس...
از اون طرف بابا هوس قرمه کرده بود .به یاد اسبق!دو پرس گرفتیم و خوردیم!بعدش پدر گرامی نذاشتن سریال ببینیم و من همونطوری روی تختم خوابم بردددددددددددددد تا امروز صبح!
مامان کمی ازم ناراحت بود!ولی حل شد!
غذا نیاوردم.شاید بریم سیب!امروز بیات و مهی و نبی مرخصی ان.بهی پسرشو آورده!امریه هم جای بیات هست!مرخصی نبی رو رد کردم...
وای اینجا بوی پیاز داغ قیمه میادددددددددددددد
حالم بد شد!
  • ۱۵ آبان ۹۷ ، ۱۳:۵۹
کلا موندماااا
اینجا یه مشت اراجیف از کاهای روزانهام می نویسم.اون چند تا آدم عجیبی که دایم منو دنبال می کندد عجب آدمای....
آخه یه مشت روزنوشت های ی سرو ته من چه جذابیتی برای مطالعه داره؟!!!
شاید هم میاید و به یه آدم خنگ سست اراده می خندید که 1000 بار برنامه ریزی کرده و تا نیمه پیش رفته و دوباره عین خرگوش و لاک پشت وسط راه مونده و لاک پشته ازش سبقت گرفته!
اگه هم از دوستان و آشنایانید که من تدابیر شدید امنیتی به کا رگرفتم که شناسایی نشم .حالا اگه منو شناختید بذارید به حساب کم دقتی من نه هوش سرشار خودتون!!!
خب خیلی قشنگ به سبک سهند روزانه برای خودم 5-6 مورد کار ردیف کردم که دیدم اصلا نمی تونم!5 تا برام زیاده نهایتا 2 تا!همچین تنبلی هستم من!
البته امروز 4 تا ردیف کردم.تا کجا پیش میره نمی دونم!
مهلا م.ب فوت کرده 4 شنبه و الان اومده .باید بیم برای تسلیت و اصلا دوست ندارممممممممممممممم
دیشب هم با خنجری رفتیم عطاویچ و در حد خفگییییییییییی خوردیم!شد 79 و به زور از کارت من کشید .کلی عذاب وجدان گرفت و گفت نمی خواد برام بلوز بخری!
الان نبی موذی اومد.تنهایی رفته بالا تسلیت گفته!جدیدا خیلی بی شرف و موذی شده!
خیلی پلیده...
  • ۱۴ آبان ۹۷ ، ۰۸:۱۵
خواهری از شنبه شب اومد پیش ما.کلی سوغاتی خوشمزه آورده بودن.از پی های الوان تا مربای گردو  و آلو خشک .تازه خرمالو....
دامادی همون شنبه رفت اسپانیا.
دیشب هم خواهری ساعت 6 زنگ زد و گفت برای شام با برادر دامادی بریم بیرون.رفتیم شان.....خیلی خوش گذشت و الانم بنده ناهار مبسوط دارم!
حدود 365 شد کهایشون قبول زحمت فرمودن و حساب کردن.
ضمنا دیروز رفتم پیش رحیمی و از مشکلات موجود گفتم!ایشون هم فرمودن نیروهای خدمات یباید به من کمک کنن.
قراره پسر بهی بیاد ....خدا به دادم برسه.رسما یه جاسوس!بسیار هیز و شر
امروز رفتم زیارت عاشورا!حسابی هم گند زدن.نه طرف قبله بلد بودم نه سجده!همه رو هم روی گوشی ریخته بودم.دقیقا وقتی به سجده نزدیک میشدیم شارژ گوشیم تموم شد و منم که جلو بودم اصلا نفهمیدم چی به چی شد....
الانم خنجری یه ظرف سیب سرخ شده آورد
دارم می ترکم...مجبور شدم بخورم!!
جلال هم زنگ زد گفت یکشنبه بازدیده!از 9 تا 12
خیلی پلیدانه رفتم پیش واعی و جاسوسی نمودم.خیلی حال  داد ..................
خادا آخر و عاقبت منو به خیر کنه
  • ۲۳ مهر ۹۷ ، ۱۳:۱۳
سلام
خیلی مصمم و جدی برنامه جدیدی رو شروع کردم.امروز صبح رفتم پیاده روی و بعدشم صبونه خوردم.الان دارم می ترکم.پیری خیلی دلش می خواد این روزا همدیگرو ببینیم ولی خب غیرممکنه!دیشب خنجری هم اصرار کرد امروز بریم بستنی ولی فکر نکنم که بشه.
خواهری سه شنبه رفته بود گرجستان که دیشب حدود 2 برگشت....
قراره دامادی بره بلاد کفر و در نتیجه خواهری امروز میاد خونمون!
رضاز که از شدت شعف دکترا دیگه رسما نمیاد و من اپموندم و یه دنیا کار....
کشف جالبی هم کردم.جمعه تبخال داشتم ولی با یه کمی مکمل و دی 3 که خوردم خیلی بهتر شده و به جای تورم سیر بهبود رو داره طی میکنه!
تا الان خیلی خلوته و فقط صبح یه کلاس بود.بریم ببینیم امروز چه خبره...
راستی هنوز با رقی قهرم .البته از دوشنبه عصر و سرکلاس رقص.سه شنبه یه اقدامی کرد ولی خیلی بهش توجه نکردم.
*خیلی اتفاقی موسسه آریا کوشا رو یافتم برای ادامه تحصیل در استونی با فاند و کلی شرایط جالب!
می تونه گزینه خوبی باشه.البته انشاالله بعد از....
دانشگاه آزاد دکترا رو باز کرده دوباره!یعنی شانسم محفوظه هنوز!
تنهایی چقدر خوبه!رفتم خرید هفته ام رو انجام دادم بدون رقی و بسیار هم خوب بود!
  • ۲۱ مهر ۹۷ ، ۰۹:۲۹
اعصابم به شدت خورده!
مردک احمق بلوری................دیگه داره امر و نهی می کنه خنگ
به من میگه این کارو بکن .اون کارو بکن!
گاو
اون دخترک پررو هم اومده و دراوج پررویی هی حرف می زنه با صدای بلند و روی اعصاب من میره
درحال حاضر کمی سکوت دارم
ولی نابودم و خسته
کارهای خودم هم به شدت عقبه دکتر هاشم هم اومد و یه سری زد.چقدر دوست داشتنیه این....
باید کمی آروم بشم....
رورو امروز نیومد.به خاطر برادرش
امروز فهمیدم خنجری یه بار توی مدرکش تقلب کرده!
یعنی همچین مارمولکیه

  • ۱۰ مهر ۹۷ ، ۱۴:۲۶

7777 موهامو تیفوسی زدم!همون سال مامان بزرگ فوت کرد و همون سال....

بگذریم....

روز خاصیه برام!

امروز به سلامتی کامپیوتر اومد تو آز و فردا علو میاد که راه اندازی کنه!به طرز ناباورانه ای راس 330 رحیم زنگ زد و آمار کامپیوتر رو گرفت .منم بلبل زبانی کردم و گزارش دادم!

اونم ظاهرا خوشحال شد!

طبقه اول کمد مرتب شد.کاری که 3 ساعت وقت گرفت....

فردااگه برسم طبقه دوم رو شروع میکنم!

خسته شدممممممممممم .مردک رضا!خیلی فخر می فروشه.یکی نیست بگه احمق چیزی که تو الان بهش رسیدی من سال 92 رسیده بودم.خنگگگگگگگگگگگ

اصلا نرسیدم روی پایان نامه کار کنم!

پیاده روی نرفتم و لی رژیمم حفظ شده!

باید سریعتر برم خونه که واسه فردا جون داشته باشم!

ته دلم خیلی غمگینم...

راستی خنجری رفته دنبال کارای مدرسه اش و احتمالا فردا درست میشه....

  • ۰۷ مهر ۹۷ ، ۱۶:۳۶

امروز صبح خیلی زود از خونه زدم بیرون.مثل دیروز یعنی حدود 620.7 رسیدم سرکار.البته دستگاهمشکل داشت و 7:09 کارتم خورد.رورو با کلی تاخیر حدود 740 رسید.رفتیم املت.همون املت مشهور بود و البته عالییییییییییییییی.رورو دستش بند بود و من پول دادم.شد 12 دوتاش.خیلی چسبید با نون بربری تازههههههه.

ساعت 8 فرشته جون کلاس داشت که البته چون من 815 رسیدم کلید نبود و بهی در رو براش باز کرد!

بعد هم دلم سوخت به خنجری که دیشب تو ماشین خفته بود گفتم که بره و املت بخوره!ولی محل خودمون که نه!اکتشاف قبلی!عکسشو هم داد!

بعد هم شیری او.مد و کلی در وصف کانادا حرف زد و منو ترغیب کرد که کانادا یا آلمان برم!با توجه به حرفای دیشب خواهری برای کانادا رفتنش شاید گزینه خوبی باشه برام!

فعلا درگیر نرم افزارم....

تا الان خداروشکر اوضاع خوبه!

میخواستم برم خرید رورو اومد.با هم رفتیم خرید و 117 تومن خرید کردم!البته خریدمن 75 بود که خانومه اصرار کرد با هم حساب کنید ماشین برنده بشید!

خنده داره اگه برنده بشم!

حساب رورو364994 ریال! شده!

هنوز که ساعت 143 هست ناهار نخوردم.تقریبا سیرم!

برای خنجر نبات و شکلات صبحانه خریدم....

  • ۰۱ مهر ۹۷ ، ۰۹:۴۱
دیروز موقع رفتن اون دختره بی شعور طاووسی رفت رو اعصابم!احمق بلند نمیشد بره .از اون طرف مامان و بابا منتظر بودن!دو نفر دیگه هم شاهد ماجرا بودن!بعد دعوای شدید رفتم پیش رحیم که با بهی و یکی دیگه جلسه داشت.فکر کردم باز دختره میره اونجا!توی راهرو هم نبود.
خلاصه سرموقع به مامان و بابا رسیدم.خریدهارو انجام دادیم و 6 رسیدیم خونه!تا 8 بیهوش بودم بعد میوه خوردم و سریال و دوش.اعصابم هم خورده خورددددددددددددد
ساعت 11 خوابیدم ولی تا صبح هر نیم ساعت بیدار میشدم.فکر می کردم خواب موندم!736رسیدم سرکار.قربانی رو دیدم و تبریک گفتم!
تا الان که830هست صبونه خوردم و ایمیل هارو دیدم و باید برم سراغ کارها!!!
خدایا خودت امروز رو به خیر کن...
دخترک تا الان نیومده.دوستش حق رو به من داد ولی اینا دلیل نمیشه که...
رضاض دیروز رفت ثبت نام.بهش پیش نیاز دادن و زبان.کلا هم شده 9 تومن!که لیشون 30%تخفیف دارن.صبح هم با رحیم حرف زده و اونم کلی بهبه و چه جه کرده و گفته تنهامون نذار...
ازغصه دارم منفجر میشم....
رورور برام ظرف لاک آورد!

  • ۲۶ شهریور ۹۷ ، ۱۱:۰۹