- ۰۲ بهمن ۹۷ ، ۱۶:۱۶
این روزا همش ملعون میاد جلوی چشمام!نمی دونم چرا!
و البته بازم این روزا 1001 دلیل دارم که به آدم های دور و برم حسودی کنم!اگه ملعون بود واین چیزارو میدید ثانیه ای درنگ نمی کرد و خودشو می کشید بالا.ولی دریغغغغغغغغغغغغ که اون همه باهاش بودم و این خصلت های عالیش رو فرا نگرفتم!!!
ناهید خانم تبریز قبول شده ولی نم یدونیم چی!
مهسا ت داره دکترا می خونه همون خراب شده مشهور!
رضاز داره دکترا می خونه دقیقا جایی که من الان باید باشم!
فیروز هر روز منو می بینه و عین موش قایم میشم از شرمساری و خجالت....
این همه آدم هم جلوی چشمام دارن تند تند درس می خونن و پیشرفت می کنن و من عین منگل ها درجا می زنمممممممممممممممممم
امروز نبی برای پدرش املت داد در حد خفگی خوردم و رسما دارم می ترکم تا الان اصلا جا ندارم .فقط تونستم ماست موجودد در یخچالو تموم کنم و ازش راحت شم!
دیروز با رقی رفتیم یه خرما فروشی بکر!!!تقریبا با قیمت عالی و کلی خرما خریدم!برای مراقبت جلسه امتحانی هم رفتیم سوال کردیم که دیدیم بعلهههههههههه صحت داره...رقی بی شرف هم اسم خودشو نوشت وانگار نه انگا که منم باهاش بودم ...یه لحظه ترسیدم که دیدم خانم مسئول عینننننننن یکی از دانشجوهای ما بود.باز هم پلیدی و بدجنسی رقی برمن آشکار شد!و من هم نادانانه به اون اعتماد کردم و ....خنگممممممممممم دیگه!
به علت پ شدید حوصله هیچ کسی رو ندارم وکلا مخم قاطی کرده.بدون دلیل به سعیده گفتم حوصله ات رو ندارم و الان اوون بیچاره دو روزه داره تلاش می کنه اووضاع بهتر بشه!
بابا هم دستش توی گچه.دست چپ.....و کلی اعصابم داغونه!دیشب هم خواهری اومده بود خونه ما و شام دور هم بودیم...کلی خسته ام و خوابم میاد
7777 موهامو تیفوسی زدم!همون سال مامان بزرگ فوت کرد و همون سال....
بگذریم....
روز خاصیه برام!
امروز به سلامتی کامپیوتر اومد تو آز و فردا علو میاد که راه اندازی کنه!به طرز ناباورانه ای راس 330 رحیم زنگ زد و آمار کامپیوتر رو گرفت .منم بلبل زبانی کردم و گزارش دادم!
اونم ظاهرا خوشحال شد!
طبقه اول کمد مرتب شد.کاری که 3 ساعت وقت گرفت....
فردااگه برسم طبقه دوم رو شروع میکنم!
خسته شدممممممممممم .مردک رضا!خیلی فخر می فروشه.یکی نیست بگه احمق چیزی که تو الان بهش رسیدی من سال 92 رسیده بودم.خنگگگگگگگگگگگ
اصلا نرسیدم روی پایان نامه کار کنم!
پیاده روی نرفتم و لی رژیمم حفظ شده!
باید سریعتر برم خونه که واسه فردا جون داشته باشم!
ته دلم خیلی غمگینم...
راستی خنجری رفته دنبال کارای مدرسه اش و احتمالا فردا درست میشه....
امروز صبح خیلی زود از خونه زدم بیرون.مثل دیروز یعنی حدود 620.7 رسیدم سرکار.البته دستگاهمشکل داشت و 7:09 کارتم خورد.رورو با کلی تاخیر حدود 740 رسید.رفتیم املت.همون املت مشهور بود و البته عالییییییییییییییی.رورو دستش بند بود و من پول دادم.شد 12 دوتاش.خیلی چسبید با نون بربری تازههههههه.
ساعت 8 فرشته جون کلاس داشت که البته چون من 815 رسیدم کلید نبود و بهی در رو براش باز کرد!
بعد هم دلم سوخت به خنجری که دیشب تو ماشین خفته بود گفتم که بره و املت بخوره!ولی محل خودمون که نه!اکتشاف قبلی!عکسشو هم داد!
بعد هم شیری او.مد و کلی در وصف کانادا حرف زد و منو ترغیب کرد که کانادا یا آلمان برم!با توجه به حرفای دیشب خواهری برای کانادا رفتنش شاید گزینه خوبی باشه برام!
فعلا درگیر نرم افزارم....
تا الان خداروشکر اوضاع خوبه!
میخواستم برم خرید رورو اومد.با هم رفتیم خرید و 117 تومن خرید کردم!البته خریدمن 75 بود که خانومه اصرار کرد با هم حساب کنید ماشین برنده بشید!
خنده داره اگه برنده بشم!
حساب رورو364994 ریال! شده!
هنوز که ساعت 143 هست ناهار نخوردم.تقریبا سیرم!
برای خنجر نبات و شکلات صبحانه خریدم....