روزهای سبزخانم X

آخرین مطالب
  • ۹۸/۰۳/۲۰
    8
پیوندهای روزانه

۳ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۴ ثبت شده است

امروز صبح الارم موبایل رو 5 دقیقه زودتر گذاشته بودمم.وو نتیجه این شد که 759رسیدم.خوب بود!یه کلمپه باز کردم و به مریم هم دادم.پیشنهاد داد ناهار فردارو بریم بیرون.یا باشگاه یا آی بی!البته من که پایه فلافلم!باید زنگ بزنم ببینم کدوم اوکی هست

  • ۲۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۱:۰۱

امروز جشن فارغ التحصیلیه.خیلی حوصله رفتن ندارم!هنوز فیش واریزی اسفند پیدا نشده.شرکت ها نقشه هارو دادن و باید جمعشون کنم.می خوام برم خرید.رو پایان نامه کا رخاصی انجام ندادم.پول بیمه هار و دادن.الان بهنام اومد گفت نمیای جشن و منم گفتم یه کم کار دارم.گفت اگه نیای نمیرم!می دونم الکی گفت ولی همین معرفتش برام جالبه.چیزی که اون دو تا زن احمق اصلا به روشون نیاوردن!!!
مریم هم سند به نامش خورده  و داره با دمش گردو می شکنه!دلم می خواد امروز یه داستان رو تموم کنم و برای مسابقه بفرستم!مصی لال شده.فکر کنم رفته توی شک!باید همینطوری حالشو می گرفتم حیونن کثافت!
راستی دیشب خواب مریم ت رو دیدم.تو این روزها به طرز مشکوکی دیر میای سرکار.همیشه قبل 7:30میومدی و الان تا 7:38 هم رسیده!عجیبه!!!
دیروز خیلی باحال شد من مراسم نرفتم و دکتر امین+پزشک اومدن پایین بازدید آز!امین از من تعریف کرد .شگفت انگیز بود.خب بی شعور اگه نیروی خوبی هستم پس پست مسئول رو بده به من دیگه الاغ!!!!
وسط مراسم رفت یه صابون مایع صحت صورتی خریدم که دقیقا بوی گلاب می داد و حال آدم به هم می خورد.یه شیشه عسل و دو تا کلمپه بسته بندی و آدامس خریدم که شد 39تومن!مدارک بیمه اومده ولی خبری از پول نیست.
شب گیتی زنگ زد گفت 4شنبه شب با خاله میاد و جمعه هم پرواز داره.مامان هم دوباره بداخلاق و عصبانی شد.امروز با بابا باید برن محضر برای خونه.امیدوارم به خیر و خوشی تموم بشه.
مصی زیاد تحویل نمی گرفت ازش پرسیدم چی می کنی گفت دارم برای المپیاد دانشجویی مطلب آماده می کنم!آخه خدایا به یکی همین طوری کیلو کیلو شانس می دی .همه کارهاش الکی ردیف میشی .یکی هم مثل من باید خودشو جر بده تا یه کمی اوضاع بهتر بشه!بعد هم کلی پز داد از وزارتخونه میان بازدید!وقتی پرسیدم معلوم شد برای همایش میان .اینا هم دعوت کردن .بعد اونطوری تو بوق و کرنا کرده جریان رو...
خواهری از غذاهای اونجا می گه.کاهوی سرخ شده.تخم مرغ ....بیچاره ها

  • ۲۸ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۰:۵۹

امروز با انصاف آمار خواهر مصی رو درآورد.برای مصاحبه دعوت شده بود.خیلی حرصم گرفت.ترسیده من چشمش بزنم که   د رکمال وقاحت بهم گفت نه خواهرم دعوت نشده!یاد توی ملعون افتادم که همینطور بهم دروغ می گفتی.خیلی داغون بودم.ازاون طرف مامان خبر داد محمود دکترا قبول شده و برای مصاحبه دعوت شده.دیگه در حال انفجار بودم!تا برسم خونه حرص خوردم و عصبانی شدم.ضمنا فهمیدم به راحتی به بچه های ارشد کلاس می دن!اینا هیچ فهمیدم برادر و خواهر مصی هم تدریس دارن.پسره همون ترم که دفاع کرده هنوز مهر ارشدش خشک نشده کلاس گرفته!رفتم خونه.حسابی شاکی.مامان هم از فرصت استفاده کرد و گفت منم برات آینده روشن می بینم.تو شروع کن پایان نامه رو تموم کنی تو هم همین آینده رو داری!
از حرصم اتاقمو جارو کردم و حسابی تمیز شد.هنوز کمد لباس هام مونده و قسمت کتاب ها و پایان نامه تمیز نشده!
به حموم هم نرسیدم ولی درد ظرف شستن باقی مونده و با وسواس ظرف هارو می شورم همچنان!
خواهری رسید چین و برامون عکس فرستاد.4:30با ما اختلاف ساعت دارن.بابا هم در اقدانی شگفت آور در گروه خانوادگی منو خانم دکتر خطاب کرد و بسیار ادیبانه نوشت که چرا اون و مامان رو که در کهنسالی هستند انقدر اذیت می کنم وپایان نامه ام رو تموم نمی کنم!شانس آوردیم اونجا فیلتره وگرنه می دیدن و کلی مصیبت داشتیم.بهش اعتراض کردم میگه فکر کردم خصوصی فرستادم!
به مصی اس دادم 10خرداد تو هم میای؟گفتم معلوم نیست.دیدم به روی خودش نمیاره گفتم برم پیش خواهرت دیگه خفه شد!

  • ۲۷ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۰:۵۶