روزهای سبزخانم X

آخرین مطالب
  • ۹۸/۰۳/۲۰
    8
پیوندهای روزانه

۵ مطلب در مهر ۱۳۹۷ ثبت شده است

خواهری از شنبه شب اومد پیش ما.کلی سوغاتی خوشمزه آورده بودن.از پی های الوان تا مربای گردو  و آلو خشک .تازه خرمالو....
دامادی همون شنبه رفت اسپانیا.
دیشب هم خواهری ساعت 6 زنگ زد و گفت برای شام با برادر دامادی بریم بیرون.رفتیم شان.....خیلی خوش گذشت و الانم بنده ناهار مبسوط دارم!
حدود 365 شد کهایشون قبول زحمت فرمودن و حساب کردن.
ضمنا دیروز رفتم پیش رحیمی و از مشکلات موجود گفتم!ایشون هم فرمودن نیروهای خدمات یباید به من کمک کنن.
قراره پسر بهی بیاد ....خدا به دادم برسه.رسما یه جاسوس!بسیار هیز و شر
امروز رفتم زیارت عاشورا!حسابی هم گند زدن.نه طرف قبله بلد بودم نه سجده!همه رو هم روی گوشی ریخته بودم.دقیقا وقتی به سجده نزدیک میشدیم شارژ گوشیم تموم شد و منم که جلو بودم اصلا نفهمیدم چی به چی شد....
الانم خنجری یه ظرف سیب سرخ شده آورد
دارم می ترکم...مجبور شدم بخورم!!
جلال هم زنگ زد گفت یکشنبه بازدیده!از 9 تا 12
خیلی پلیدانه رفتم پیش واعی و جاسوسی نمودم.خیلی حال  داد ..................
خادا آخر و عاقبت منو به خیر کنه
  • ۲۳ مهر ۹۷ ، ۱۳:۱۳
سلام
خیلی مصمم و جدی برنامه جدیدی رو شروع کردم.امروز صبح رفتم پیاده روی و بعدشم صبونه خوردم.الان دارم می ترکم.پیری خیلی دلش می خواد این روزا همدیگرو ببینیم ولی خب غیرممکنه!دیشب خنجری هم اصرار کرد امروز بریم بستنی ولی فکر نکنم که بشه.
خواهری سه شنبه رفته بود گرجستان که دیشب حدود 2 برگشت....
قراره دامادی بره بلاد کفر و در نتیجه خواهری امروز میاد خونمون!
رضاز که از شدت شعف دکترا دیگه رسما نمیاد و من اپموندم و یه دنیا کار....
کشف جالبی هم کردم.جمعه تبخال داشتم ولی با یه کمی مکمل و دی 3 که خوردم خیلی بهتر شده و به جای تورم سیر بهبود رو داره طی میکنه!
تا الان خیلی خلوته و فقط صبح یه کلاس بود.بریم ببینیم امروز چه خبره...
راستی هنوز با رقی قهرم .البته از دوشنبه عصر و سرکلاس رقص.سه شنبه یه اقدامی کرد ولی خیلی بهش توجه نکردم.
*خیلی اتفاقی موسسه آریا کوشا رو یافتم برای ادامه تحصیل در استونی با فاند و کلی شرایط جالب!
می تونه گزینه خوبی باشه.البته انشاالله بعد از....
دانشگاه آزاد دکترا رو باز کرده دوباره!یعنی شانسم محفوظه هنوز!
تنهایی چقدر خوبه!رفتم خرید هفته ام رو انجام دادم بدون رقی و بسیار هم خوب بود!
  • ۲۱ مهر ۹۷ ، ۰۹:۲۹
اعصابم به شدت خورده!
مردک احمق بلوری................دیگه داره امر و نهی می کنه خنگ
به من میگه این کارو بکن .اون کارو بکن!
گاو
اون دخترک پررو هم اومده و دراوج پررویی هی حرف می زنه با صدای بلند و روی اعصاب من میره
درحال حاضر کمی سکوت دارم
ولی نابودم و خسته
کارهای خودم هم به شدت عقبه دکتر هاشم هم اومد و یه سری زد.چقدر دوست داشتنیه این....
باید کمی آروم بشم....
رورو امروز نیومد.به خاطر برادرش
امروز فهمیدم خنجری یه بار توی مدرکش تقلب کرده!
یعنی همچین مارمولکیه

  • ۱۰ مهر ۹۷ ، ۱۴:۲۶

7777 موهامو تیفوسی زدم!همون سال مامان بزرگ فوت کرد و همون سال....

بگذریم....

روز خاصیه برام!

امروز به سلامتی کامپیوتر اومد تو آز و فردا علو میاد که راه اندازی کنه!به طرز ناباورانه ای راس 330 رحیم زنگ زد و آمار کامپیوتر رو گرفت .منم بلبل زبانی کردم و گزارش دادم!

اونم ظاهرا خوشحال شد!

طبقه اول کمد مرتب شد.کاری که 3 ساعت وقت گرفت....

فردااگه برسم طبقه دوم رو شروع میکنم!

خسته شدممممممممممم .مردک رضا!خیلی فخر می فروشه.یکی نیست بگه احمق چیزی که تو الان بهش رسیدی من سال 92 رسیده بودم.خنگگگگگگگگگگگ

اصلا نرسیدم روی پایان نامه کار کنم!

پیاده روی نرفتم و لی رژیمم حفظ شده!

باید سریعتر برم خونه که واسه فردا جون داشته باشم!

ته دلم خیلی غمگینم...

راستی خنجری رفته دنبال کارای مدرسه اش و احتمالا فردا درست میشه....

  • ۰۷ مهر ۹۷ ، ۱۶:۳۶

امروز صبح خیلی زود از خونه زدم بیرون.مثل دیروز یعنی حدود 620.7 رسیدم سرکار.البته دستگاهمشکل داشت و 7:09 کارتم خورد.رورو با کلی تاخیر حدود 740 رسید.رفتیم املت.همون املت مشهور بود و البته عالییییییییییییییی.رورو دستش بند بود و من پول دادم.شد 12 دوتاش.خیلی چسبید با نون بربری تازههههههه.

ساعت 8 فرشته جون کلاس داشت که البته چون من 815 رسیدم کلید نبود و بهی در رو براش باز کرد!

بعد هم دلم سوخت به خنجری که دیشب تو ماشین خفته بود گفتم که بره و املت بخوره!ولی محل خودمون که نه!اکتشاف قبلی!عکسشو هم داد!

بعد هم شیری او.مد و کلی در وصف کانادا حرف زد و منو ترغیب کرد که کانادا یا آلمان برم!با توجه به حرفای دیشب خواهری برای کانادا رفتنش شاید گزینه خوبی باشه برام!

فعلا درگیر نرم افزارم....

تا الان خداروشکر اوضاع خوبه!

میخواستم برم خرید رورو اومد.با هم رفتیم خرید و 117 تومن خرید کردم!البته خریدمن 75 بود که خانومه اصرار کرد با هم حساب کنید ماشین برنده بشید!

خنده داره اگه برنده بشم!

حساب رورو364994 ریال! شده!

هنوز که ساعت 143 هست ناهار نخوردم.تقریبا سیرم!

برای خنجر نبات و شکلات صبحانه خریدم....

  • ۰۱ مهر ۹۷ ، ۰۹:۴۱