روزهای سبزخانم X

آخرین مطالب
  • ۹۸/۰۳/۲۰
    8
پیوندهای روزانه

۴ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۵ ثبت شده است

دیشب عی برام برنامه رژیم جدید جهت کاهش وزن داد.ق.ل دادم دیگه رعایت کنم.برام سخت نگرفته این دفعه.میگه روزی سه لیوان چای سبز بخورم.غذام رو کم کنم.مکمل هارو بخورم و چربی و شیرینی هم اصلا نخورم تا زمانی که خودش بپرسه وزنم رو.دیشب 79.8 بودم.بابابا و مامان مسابقه گذاشتیم و بابا همچنان حداقل دو کیلو کم کرده.باید برنامه رقص و دوباره برپا کنم.صبح ها هم قراره با مریم بریم پیاده روی .ببینم چی کار میکنم این دوره!

  • ۱۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۰:۴۱

دیروز پشت وروم رو دکلره کردم.انقده حس خوبی داد.کلی سفید شدم!دوبسته+تقریبا دو تا اکسیدان.برای دفعه بعد قطعا کمتر می خوام!

  • ۱۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۰:۳۷
سلام
بعد اینکه کلی آه و زاری کردم جلی متوسل به فلفلای م ب شد و گشایش در کارم حاصل شد.البته همون روز مهی هم غش کرد!!!
جمعه حکم جدیدم امضا شد و از دیروز رسما شدم کارشناس مسئول.خواهری همین حکمشو کلی تو گروه گذاشت و شلوغ بازی و فریاد و فعان.ولی من بی سر و صدا تمومش کرد.شاید امشب همه رو رستوران ترکی دعوت کنم البته!
بابا دیروز به همین مناسبت برام قرمه سبزی گرفت از باران که کلی حال بد شد.حسابی پر روغن و بد بود!!!
*بعد کلی دعوا با علی،تقریبا الان آشتی هستیم.کلی سردرد داشتم و چشمام کاسه خون شده بود.دوتا مسکن خوردم.و الته آثار پ هم حادث شد.امروز دعوتم!!!خدایا شکرت دارم به تمام چیزایی که ملعون گرفته می رسم...علی مجبورم کرده سنتوووووووم بخرم.امروز میرم داروخونه .امیدوارم پیدا کنم.
رازم رو به جلی گفتم.گفت برام یه کارایی می کنه.تا الان چیزی نگفته ها ولی خودم احساسا می کنم چیزی در درونم قل قل می کنه.قیافه کریه رضاز رو هر رو زمی بینم که چطور با انگیزه با اون سنو سال و هیکل بی قواره اش (که این روزا بسیار شیک شده و خودش رو در حد استادی می بینه)دنبال کارای پیایان نامه اشه و من عین الاغ ها نشستم وقتم رو با شیرو گوشت و تخم مرغ...تلف میکنم.بهترین شانس زندگیم رو که از دست دادم....اگه متاهل شده باشه که تمومه!ولی اگه مجرد مونده باشه شاید هنوز امیدی باشه....گاهی فکر می کنم مردها بیش از حد پستند!!!
تصمیم گرفتم دوباره برگردم رو برنامه گ گ.البته خیلی امتیازیش نکنم ولی کلش رو اجرا کنم....
ته دلم خیلی دوست دارم دیگه پایان نامه رو شروع کنم...
خدایا کمکم کن...
+برای اون مسابقه داستان و کتاب ور فرستادم.جی میگه رتبه میاری.نم یدونم...باز هم خدایااااااا کمککککککک
  • ۱۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۹:۲۷

خب...

امروز احساس کردم حالم خوب نیست و نرفتم.عصر هم رفتم دکتر پناهی و دقیقا یه صفحه کامل برام دارو نوشت.تقریبا کلکسیونی از همه دارو ها!!!فشارم 9 رو 6 بود و گفت حتما سرم بزنم!فردا رو هم لازم دونست که استراحت کنم!امشب دلم خیلی برای مصی تنگ شده بود.یه سرچی کردم ولی خبر خاصی ازش نبود.بعد رسیدم به دانشگاهم!دیدم از 91 شهریه ندادم!این جوری که من می بینم باید 10 تا بدم تا تسویه کنم!یعنی برم یه فوق دیگه بخونم شهریه کمتره ها!بعد کلی گریستم دیگه!علی اینا تلفنشون قطعه.اومد تو نت ولی همش رو هوا پرید.

الان باید کتاب ...رو خلاصه کنم.امیدوارم بهم اجازه بدن تا سه شنبه تحویل بدم.وگرنه فردا صبح باید بدم مامان ببره!

جلی گیر داده که رازت رو بگو و قول داده از م ب فلفل مخصوص بگیره که کارام راه بیوفته و باز من شرمنده اش شدم که چرا براش کاری نکردم...

  • ۰۶ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۱:۱۷