روزهای سبزخانم X

آخرین مطالب
  • ۹۸/۰۳/۲۰
    8
پیوندهای روزانه

۱۰ مطلب در مرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

سی گل
یه کرم 50 میل بود که چون خیلی وقت پیش خریدم قیمتش اصلا یادم نیست.موقع استفاده بسیار پا رو نرم و لطیف می کرد و تقریبا خیلی سریع جذب میشد ولی بعدش دوباره کف پا خشک و زبر میشد.اگه کف پا مشکل خاصی نداشته باشه به عنوان یه کرم ملایم می تونه قابل استفاده باشه ولی اگه زبر و ترک دار باشه اصلا گزینه مناسبی نیست!
  • ۳۱ مرداد ۹۶ ، ۰۸:۲۰

امروز تنهام.نبی به خاطر عمل چشم مادرش نیومده و شمش هم ...!مثلا دخترش!مهلا شماله و زنیکه نحس هم بالا عین مار چنبره زده!

ملعون امروز صبح نیومده بود ولی دیروز که مخصوصا دیر رفتم تا 430 منتظر بود!رسیدم خونه خیلی خسته و سردرگم بودم انگار انرژیم تموم شده بود و عملا به هیچ کار مفیدی نرسیدم!

جمع حکم مراقبتم رو ثبت می کنم که یادم نره=======>6 مورد بود!

رفتم کاغذ کادو خریدم 500!باور نکردنی.برای پسر نبی کادو کردم و پکیج رو بهش دادم.یه تیشرت و دو تا چوب شور و یه آدامس و یه جاسوییچی موشکی .پاستیل رو برگردوند!!

از اون مغازه مشهور هم!نیم کیلو گردو خریدم از قرار یلویی75!و یه شیشه عسل اعلای آویشن 15 تومن البته کوچولو!یه عسل ویژه هم داشت 60 تومن!

کلا کیفم خالی شد و برگشتم!نبی که خیلی خوشحال شد!

قراره 12 با رورو بریم ولگردی.کلی حلزون هم اومدن نشستن اینجا!نمیدونم باهاشون چی کنم!


  • ۳۰ مرداد ۹۶ ، ۰۸:۱۶

سلام

امروز تقریبا خوب بود  و به همه کارا رسیدم .به جز پایان نامه!امروز ساعت 230 آقای نا...از شرکت ن...تماس گرفتن رو موبایلم و منم طبق عادت مالوف!پاسخ ندادم!کی بیان دست . پا بسته منو بگیرن و ببرن!

دیروز تولد جی بود و ما رو رستوران البرز دعوت کرده بودن.7 تا 10 بود وما حدود830 رسیدیم.کلی شکم چرانی کردم و خب امروز وطنم کلی زیاد شددددددددددددددددددد

عل یه گوشی و در واقع یه پکیج با قیمت عالی خریده.گوشی قبلیش هم درست شد!

الان رفتم دیدم ملعون یه عکس دلبرانه گذاشته که قلب آدم می ایسته.موهاشم پرکلاغی کرده.کنار ساخل و حلقه هم دستش نیست!اعصابم خورده...سرم داره گیج میرهههههه

برلج این احمق هم شده باید زودتر....


  • ۲۸ مرداد ۹۶ ، ۲۳:۴۵

ملعون از 4 شنبه مرخصی بود تا یکشنبه که ساعت 10 اومد و عصر همچنان اونجا بود.درزدکی پشت نگهبانی قایم شدم دیدم تا من میام داخل محوطه میذاره میره.امروز صببح هم در اقدامی جنون آمیز قرار بود از 7 بزنم بیرون که آخرش ساعت 7:15 اینا سوار تاکسی شدم.ولی نبود .اومدم دیدم 6:55کارت زده!خوب گولش زدم....

سرکار تقریبا جون هیچ کاری رو ندارم.بی حال و کم انرژی.این مردک هم عین کنه چسبیده بهم....

عملا کار مفیدی ا

  • ۲۳ مرداد ۹۶ ، ۱۳:۴۰
خب....
از این روزام بگم  کهه اصلا در حال و روز خوبی نیستم....
خیلی بد و نابود....
-هفته پیش شنبه پ شدم و الان دیگه تقریبا تمومه...
-ورزش و رژیم کاملا متوقفه و وزننم رو 75-76 فیکس شده
-امروز رفتم دندونم رو گرفتم!!!یکشنبه قبل تراشش داد و امروز آماده شد.تقریبا میشه گفت عالی و اصلا قابل تشحیص نیست.نه مامان نه بابا و نه خودم!اصلا نمی تونیم بگیم کدومه.هرچند الان فکم کج شده و احساس سنگینی و بدی در اون قسمت دارم.دندون 4 سمت چپ بالا.این بار 900 گرفت!گفت شب می تونم شام بخورم و از همون لحظه هم آب.خواهری محترم هم کلی کنجکاوی فرمودن که سردربیارن ولی مقاومت کردم و بهش نگفتم....
-پایان نامه کاملا متوقفه....
-دیروز با خواهری اینا رفتیم شان در من    وو خیلی خوش گذشت .حدود 350 و بعدشم کلی قهوه و کیک خوردیم و کارت باشگاه هم به اسم خواهری و مامان پر شد.شام هم به زور موندن و البته نوبت مامان بود ولی من آنلاین از جو خرید کردم.خودم همبرگر خوردم که اصلا خوشمزه نببود.
-با مامان دعوام شدواز اون مدل بدها شده و میره رو اعصاب.از ظهر ناهار نخورده بودم.1000 تا چیز گفت که سرطان میگیری و ....من بیچاره ناهار یه لیوان شیرکاکایو خوردم فقط.کاملا حس بی جونی دارم...و مادرم درک نمی کنه.آخه چرا؟؟؟؟؟
-اتاقم کثیف...تمام برنامه هام قاطی....دانشگاه هیچی ...دکترا هیچی....
-تنها کار مفیدم رسیدکی به خودم بود که کاملا تمیز و مرتبم!
- 5 شنبه مامان با دوستاش رفتن دورهمی 55 تومنی .خیلی هم بهشون خوش گذشت .منم از فرصت استفاده کردم  و با عل قرار گذاشتم.رفتیم جی همیشگی .برام یه جعبه گز آورد.هموم عقیق مشهور....منم داشتم از گشنگی می مردم.از پرپروک سفارش دادم.اونم دیر رفت بگیره و اونا هم رو شماره بابا زنگ زدن.شانس آوردم پایین بود.البته بعداا پرسید شماره کجاست که من اصن به روی خودم نیاوردم
-در حس گیجی ممتد به سر می برم....
-راستی برای ابروهام با مامان رفتیم پیش آتنا.25 گرفت ولی مدل ابروهام کاملا پهن و بانمک شد...از شر نوشین راحت شدم!
-دیگه فعلا همین.......................


  • ۲۱ مرداد ۹۶ ، ۲۳:۱۸

نویسنده:جول اوستین

  • ۱۳ مرداد ۹۶ ، ۱۹:۱۸
  • ۱۳ مرداد ۹۶ ، ۱۹:۰۵

نوشته :فیروزه جزایری دوما

ترجمه:محمد سلیمانی نیا

اینم لینک دانلود!

http://p30download.com/fa/entry/48764/

  • ۱۱ مرداد ۹۶ ، ۲۲:۳۶

امرو زدور اول رژیم و ورزش تموم شد.با کلی چیتی که کردم میشه گفت حداقل 60٪ رعایتش کردم.وزنم الان 75/7 هست.خیلی جالب نیست ولی همینه دیگه...

وارد دور دوم شدم.امیدوارم بتونم حداقل دو سه کیلو کم کنم.تنها تغییری که دادم در مقادیر غذاست که کمی بیشتر می خورم.به هر حال شرایط من فرق داره!!!

حداقل تا وقتی عل م یرسه باید یه کمی لاغر و متناسب بشم.بیچاره با یه خرس مواجه نشه!

  • ۰۵ مرداد ۹۶ ، ۱۹:۱۷
امروز 5 شنبه است و تا الان تقریبا خوب به همه برنامه ام رسیدم.صبح مامان یهو قاطی کرد و دستکش دسش کرد و به ظرفا حمله برد و الکی آبکشی کرد و گذاشت تو ماشین.هر چی جیغ و دا کردم که نکن فایده ندشات.گفت خونه خیلی کثیف شده .تو اصلا کمک نمی کنی و جیغ و داد....
چند بار بهش گفتم نکن ولی لج کرد و بدتر کرد..منم عصبانی شدم و گفتم دیگع کاری باهاتون ندارم .نه پیاده روی نه چیزای دیگه.این دفعه چندمشه که ینطوری اعصاب منو به هم میریزه....
الانم مثلا اومده آشتشی کنه .هی میگه بیا بریم پایین.بیا بریم پیاده روی....
و من دارم از شدت عصبانیت له میشم.همیشه همینه .دقیقا وقتی که نباید می پره وسط برنامه هام و نمیذاره کارامو بکنم.
الان وقت ورزشمه.100 بار گفتم من روزای زوج میام پیاده روی .فرد کار دارم ولی دوباره فرمت میشه...
الان عذاب وجدان شدید گرفتم...بالاخره مادره و الانم درد منده.شاید فردا پشیمون بشم که چرا کمکش نکردم...ولی وقتی خوب نگاه میکنم خواهر عزیزم راحت رفت دنبال ازدواج و زندگیش و پدر و مادر  رو رها کردوهر چند الان مثلا خیلی میرسه و هواشونو داره ولی 6 سال پیش همه رو نابود کرد.و من بیچاره در تمام اون سختی ها کنار پدر و مادر موندم  و از زندگی خودم در تمامی ابعاد عقب افتادم والان باید حسرت موقعیت های از دست رفته خخودم رو بخورم...
حس مادری رو دارم که بچه اش جلوی چشماش مرده.دانشگاه آزاد  سراسری دوباره فراخوان مصاحبه دکترا دادن و من به خاطر درد همیشگیم نتونستم برم.مغزم داغونه از شدت حسرت و غم!
و  اما:
-گوش چپم کمی درد می کنه و نیز طرف چپ گلوم.از ظهر هم سرم درد می کنه اونم طرف چپش و وقتی که تکونش میدم...
-عل از امروز صبح وارد سفر اسرار آمیزش شده.احتمالا به طرف تبریز میره.گفت شاید از ازاک هم بره .فعلا خبری ازش ندارم....
-عار پیشنهاد همکاری رایگان برای مشاوره به شورا رو دادو دیشب ساعت 3 نشست اساسنامه رو خوند و آخرش به این نتیجه رسید گه مفتکی نمیشه و با پول می خواد همکاری کنه که البته اونم به دلایلی مقدور نیست...
-نبی امروز صبح از ترکیه اومد...
-خواهری داره برای بار دوم امتحان پری آیلتس میده و ظاهرا دفعه قبلی هم 6 شده..منو به شدت داره ترغیب می کنه که امتحان بدم و با هم برای اقامت ردیف کنیم و حال آنکه من به دنبال ویزای تحصیلیم...به سردرگمی هام اینم اضافه شده...
-تولد خواهری بابا یه دیس چینی از شهروند خرید حدود 30 و توش رو پراز الویه کرد.منم از طرف خودم و مامان یه تی شرت ستاره دار گلبهی 20 و یه شلوار جین کشی 35 خریدم و رفتیم.دامادی یه نارت توت فرنگی خرید و بعدش رفتیم جو شام.من همبرگر خوردم وهوب بود ولی هرگز طعم نفس رو نداشت.شب هم برگشتیم خونه....

  • ۰۵ مرداد ۹۶ ، ۱۹:۰۸