روزهای سبزخانم X

آخرین مطالب
  • ۹۸/۰۳/۲۰
    8
پیوندهای روزانه

۴ مطلب در خرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

جواب آزمایشم رو گرفتم. Tshخیلی بالا بود.خودم تشخیص کم کاری تیرویید رو دادم!هنوز دکتر نرفتم.کلی سرچ کردم و دیدم به جریان بیماری می تونه مرتبط باشه!خدا لعنتت کنه که منو کشتی.اگه توی بی شرف نبودی من الان سالم بودم!خدا لعنتت کنه.
الان احتمالا با زنت و توله سگ هات در شمال داری عشق و حال م یکنی.خدایا.پ!اینه عدالتت.یک یمثل اون منو نابود کنه و بعد از زندگیش لذت ببره؟؟؟؟من زندگیم تباه بشه به خاطر اون بی شرف؟؟؟؟/
خیلی زیاد داغونم.در واقع دل و دماغی ندارم!با جلال حرف نمی زنم.یک یدوروزه.بیچاره از دست من چی می کشه!!!!
قرار بود 20خرداد پ بشم که تا الان نشدم.دوباره هورمون ها قاطی شدن.
امروز یه فکر پلیدی به ذهنم خطور کرد.من اینجا در کانون علم و دانش هستم.می تونم ازایان نامه های بچه ها استفاده کنم و با اونا مقاله مشترک بدم!اینطوری توان علمیمی هم بالا می ره.خیلی دارم وقت تلف می کنم.احساس م یکنم الکی دارم با پایان امه وقتم و تلف می کنم.از امروز شروع می کنم!درسته اون بیماری لعنتی رو دارم.درسته از اینکه هنوز از نکدم دارم غمباد می گیرم!!!!دسته خیلی از مشکلات داره حلقومم رو فشار میده ولی باید بلند شم و همه چیزو کنار بذارم .خدایااااااااااااااا مثل هیشه کمکم کن!
برای خودم برنامه ریزی کردم که روزی نیم ساعت داستان بنویسم.فکر میکنم اینطوری خیلی اروم می شم!
برنامه ورزش و رقص رو هم باید اضافه کنم.نیم ساعت رقص و پیاده روی!روزهای زوج پیاده روی.فرد رقص!
راستی خواهری از آبادان کلی سوغاتی آورد.برای من دو تا شامپو هد اند شولدر و دو تا لوسیو ن مورد علاقه ام.یه لباس خواب تاپ و شلوارک توپ توپی نخی خوشگل و دو تا تونیک مانتویی.یک یصورتی بسیار زیبا که سلیقه خودش بوده و یکی هم قرمز گل گلی که سلیقه حاج خانم بوده و اصلا خوشم نیومد ازش.ظاهرا حاج آقا اینا یه خونه به نام پسرشون کردن!
راستی قرار بود امروز قفسه هارو بیارن .که خبری نشد .احتمالا فردا!!!

  • ۲۵ خرداد ۹۴ ، ۱۱:۰۵

امروز از شرکت اومدن و با 1000مصیبت قرار داد بسته شد.رییس حسابداریمون بسیار آدم محترمیه.خیلی خوشم میاد ازش.هم باادبه خیلی و هم آدم خشکی نیست.ولی به نظر کمی خام میاد.در گل منو خیلی یاد مهدی میندازه!رفتارهاش البته!
مریم به طرز عجیبی دوباره امروز گریه کرد!
بهنام اصلا به روزی مبارکش نمیاره که به من اون همه بدهکاره!تازه قراره بره مسافرت.مردک پررو!!!!
خواهری قراره امشب بیاد خونه ما

  • ۱۱ خرداد ۹۴ ، ۱۱:۰۴

امروز مصاحبه خواهر مصی بود.صبح 8:15 رسیدم.سریع وساییلم رو گذاشتم و د رکمال پررویی رفتم ساختمون اونا.همه رو تو سلف کرده بودن.هم دختر و هم پسر.پسرها هم زیاد بودن.اکثرا خوشتیپ و پر انرزی.در کل شاید 50نفری بودن.اولش پیدا نکردم .ولی دیدم بعلههههههه در ضلع شمال غبی سالن رو به دیوار یه دخت رچادری و یه پسر نشستن.خواهرش خیلی خیلی ساده بود.کفش مشکی لژ دار.شلوار کرم پارچه ای گشاد.مانتو و مقنعه مشکی گشاد.و چادر.در کل خیلی کثیف و نامرتب.لاغر و بی جون بود.اصلا به طور مطلق آرایش نداشت.سبزه و زرد بود.واقعا جذابیتی در این دختر ندیدم!توی چادرش گلو.له شده بود.نحیف و بی جون بود.همسرش اما پسری کپل و با نمک .با پیراهن سفید و شلوار مشکی.حلقه دخترک نقره ای بود.پسرک به چپ و راست سرک می کشید و بعضا با اطارفیان حرف می زد.خیلی ا جتماعی تر و اندکی هیز!به نظر می رسید.با هر صدایی جفتشون می پریدند و نگاه می کردن.یکی دوبار منو دیدن ولی ....البته شاید یه صدم ثانیه نگاه خواهرش به من افتاد و مکث کرد ولی من نگاهمو دزدیم!نمی دونست من کی هستم!اونجا چای و بیسکوییت به رایگان می دادن ولی اونا هیچی نمی خوردن.دلم می خواست می رفتم و به خواهرش می رسیدم ولی نمی شد.برگشتم سرکار!البته اونجا رتبه 3 و 6 و 29 رشته شون با من حرف زد.در کل 8روزانه و 4شبانه و 4نفر مصاحبه بر می داشتن.با رتبه 13 لب مرز شانس داره.بچه ها می گفتن مصاحبه خیلی مهمه.روی رتبه زیاد کاری ندارن!دلم می خواد خواهرش قبول نشه تا اول من برم دکترا!خدایاااااااااااااااااااااااااا کمک!
راستی امروز توی پل عابر ضربه مغزی شدم و تلپی افتادم.از ترسم زود بلند شدم و خودمو جمع کردم!
بهنام پررو کلی فیش و قبض آورده 65900 پولشه که من بدم!بدعادت شده.من مال خونه خودمون رو نمی دم حالا باید مال این حیوون رو بدم.پررویی در چه حد!
مریم به زور منو به دوستش افسانه که دانشجوی دکتراست معرفی کرد.یعنی 1 ساعت انرژی منفی از مصاحبه اش با آب و تاب گفت.دیدم همون کاری که با من کدن با اونم کردن ولی چنان تو بوق و کرنا می کرد که فکر می کردی چه خبره!دیدم تدریس آز مایشگاه بهشون 400 می دن هر ترم.ضمنا گفت تفاوت ارشد به دکترا 1 تومنه که اینجا برای ما 350 میشه!ادمه سعید هم همینو. می گفت.اگه پست هیات علمی نخورده حقوق 300 زیاد میشه!
احساس می کنم اهدافم تو زندگی گنگه !باید وقت بزارم و برنامه ریزی کنم.شاید همین امروز

  • ۱۰ خرداد ۹۴ ، ۱۱:۰۳

بچه های گروه میترا یه شماره فال گذاشته بودن.باهاش حرف زدم و تاروت و قهوه گرفتم!25 تومن.اونم با مصیبت از بیات کارت به کارت گرفتم و از کارت اون واریز شد.ساعت 7 اومد واتس.اول گفت یه نیت کن با تاروت.منم نیت کردم از می کنم؟گفت نه نیومده ولی برای آره هم باید تلاش کنی .هنوز وقتش نرسیده یا حست پختگی نداره.بعد برای دکترای این ترم گفت عالی.20 اومده و حتما میشه.پایان نامه هم گفت کار نصفه نیمه داری که باعثش فقط خودت بودی .تمومش کن.گفت کل زندگیت پره از کارهای نصفه و ناتموم.گفت تو کارت ارتقا داری تا کمتر از 3 ماه.اگه رشته و کارت همخونی داره پیشرفت  و ارتقا داره.گفت کارت تو کارگاهه.گفت از رو یه پلی داری رد میشی یعنی پیشرفت.از میم هم گفت بهت اطمینان نداره باید بهش اطمینان بدی.میاد و با هم دیدار دارید و یه خبر خوبی بهت میده که شاد میشی.گفت مشکل مالی نداره و فقط اطمینان نداره بهت.باهاش مهربون باش .ضمنا یه خیانت کوچیک هم بهت کرده که همون باعث میشه نیاد جلو فعلا!برای خواهری هم گفت از کرده و ازت دوره.همش گریه می کنه و یه ابر سیاهی بالای سرشه.یه مشکلی داره در مورد خودش که به شما ها نمی گه.برای منم گفت همیشه در حد معمولی پول دارم و یه خونه امن و راحت.از مرگ و میر بیماری هم خبری نیست.فقط تو ناحیه شکم و سینه برای من یه لکه دید که گفت شای از کسی دلگیر هستی.ههم تو تاروت و هم قهوه برام جنگ و دعوا و جدایی دید.گفت تو زندگیت جدا شدی؟تجربه یه جدایی خواهی داشت!با دعوا...بعدش هم گفت اسند و نمک دود بدمم و صلوات بفرستم و چشم نظر بندازم همیشه تا چشم نخورم!
خواهری ساعت 10 شب از چین برگشت!

  • ۰۹ خرداد ۹۴ ، ۱۱:۰۲