روزهای سبزخانم X

آخرین مطالب
  • ۹۸/۰۳/۲۰
    8
پیوندهای روزانه

۸ مطلب در تیر ۱۳۹۷ ثبت شده است

دندونم کاملا بدون درد شده ولی روش یه توده سفید عین دندون هست که جرات لمسشو هم ندارم.پریروز هم یه تیکه از بخیه هام دراومد که رسما سکته کردم!
بابا یه ذره!فقط یه ذره با من حرف می زنه.امیدوارم زودتر دوباره باهام خوب بشه که بتونم براش گوشی بخرم!
الانم می خوام برم مامان رو کیسه بکشم تو حموم.با بخیه ها نم یدونم چی میششه
دیشب با خواهری اینا رفتیم بستنی چیمنی.من شکلاتی برداشتم یه نون بود که دورش پودر شملات بود داخلبش کمی موز و آناناس و توت فرنگیو آجیل بود و روش هم بستنی.بستنی رو می شد هرچی می خوای شارژ کنی
ارز مسافرتی رو هم برداشتن و ما ناکام موندیم در یک سفر خارجی.....
دلم می خوادد دیگه برگردم تو زندگی عادی.دوشنبه بخیه هارو می کشم و سه شنبه هم تولد خواهریه.
مشکلات اداری خواهری کمی بهتر شده.امیدوارم همه چی ختم به خیر بشه و دوباره آرامش به اون قلب کوچولو و مهربونش برگرده!
  • ۲۹ تیر ۹۷ ، ۱۷:۱۹

از محصولات هیدرودرم هست.یادم نیست کی خریدم یا چند خریدم.مثل یه لایه روغنی روی ناخن میاد و کلی طول میکشه تا جذب بشه.جذب که نمیشه همش میخوره این طرف و اون طرف تا پاک بشه :)

روش نوشته تقویت کننده-نرم کننده و مرطوب کننده

اقرایش انعطاف پذیری ناخن

چند روزه که روزی یه بار به ناخن هام میزنم.تاثیر خیلی خاصی ایجاد نکرده.حالا ادامه بدم ببینم چی میشه.فعلا ناخن هام یه کمی بلند شده و نیاز به تقویت دارند...

  • ۲۵ تیر ۹۷ ، ۱۸:۵۴
دیشب خواب دیدم من و بابا توی خونه خیلی خوشگل پر از گل و گیاه هستیم.شبیه خونه دهکده با بامبوهای بزرگ و خوشگل!ما نشستم سر یه لبه دداخل خونه و دایم حرف می زنیم که یهو پدر شوهر خواهری میاد و از جلوی ما رد میشه سلام میدیم اصلا محل نمیذاره.میره به گیاهان آب میده و دوباره موقع رفتنش من میرم جلو سلام میدم یه نگاه عجیبی میندازه.چیزی نمیگه و میره!
خواب عجیبی بود!
  • ۲۵ تیر ۹۷ ، ۱۸:۴۸
امروز دوشنبه است ومن سرکار نرفتم.خیلی هم خوب شد.تقریبا احساس می کنم دردم خیلی کم شده و شاید حدود 20٪ باقی مونده.تاالان مسکن نخوردم.
امروز رفتم حموم و مثلا خواستم 10 دقیقه دوش بگیرم ولی وقتی اومدم بیروون 40 دقیقه شده بود!!!
مامان تو راهه و هر لحظه میرسه.
بابا یه ذره با من حرف زد!ظهر غذاش خیلی خوش عطر و بو شده بود و من عین گربه دور غذاش چرخ میزدم.گفت یه لقمه بخور!
نبی اس داد که پس بده برات دوره ثبت نام کنم.خیال می کنن من انقدر ابلهم!!!
گونه راستم کمی کبود شده و نمی دونم فردا باید چی بگم.البته به مدد ضدآفتاب شاید استتار بشه.فردا می خوام زود برگردم خونه....

  • ۲۵ تیر ۹۷ ، ۱۸:۴۵

به واسطه جراحی دندون با امروز 5 روزه که خرخوری کردم!کلی بستن یو آبمیوه و عسل و بیکوییت مادر و ....

وزن امروزم 758 بود.از فردا می خوام دوباره بیام م تو روال.البته فقط می تونم سرساعت بخورم و شاید اندکی تحرک...

تا یکشنبه که بخیه کشی دارم اوضاع همینه!

  • ۲۴ تیر ۹۷ ، ۲۰:۵۷
در برابر چشمان از حدقه دراومده من ماحصل دو متر تایپ و وقایع نگاریم پریدددددددددددددددددددددددد
رسما حس یه آدم ورشکست شده رو دارم!
خلاصه مجبورم بنویسم اول از حس کنونیم که رونا و نیلو رفتن ترکیه و من دارم از حسودی می ترکم!این دختره بس شعور نمی دونم چیکار می کنه تو همه چیز موفقه!من هم هوشم از اون بیشتره و هم امکاناتم ولی عین خر لنگ دارم دور خودم می چرخم!دیگه می خوام مثل یه انسان !برای خودم هدف گذاری کنم و تلاش کنم به اونا برسم!
امروز ثبت نام دوره آموزشی بود.برای خنجری و خودم انجام دادم.رقی هم نرفته بود سرکار.بهم پس دادولی من براش کاری نکردم.عصر رفته بودم فضولی دیدم اونم یه دوره داره!من با خانم رام گرفتم .دوشنبه همون هفته ای که مامان 5 شنبه اش باهاش وقت داره!
از ترسم هر یه خط ذخیره می زنم!:)
الانم می خوام برم حموم...
4 شنبه ساعت 11 نوبت دکتر میر داشتم که دیر رسیدیم و مامان کلی رفت رو اعصابم.دکتر و منشیش و یه دکتر ریگه عاج !منو درآوردن.حدود 20 دقیقه طول کشید!با کلی بخیه!
رسیدم خونه حدود ساعت 3 بی خسی رفت ومن عین دیوانه ها شده بودم.ضجه می زدم.دگتر گفت ایبو بخورم.یعنی دو تا مفنامیک خورده بودم روش ایبو هم خوردم....به زور بستن یآروم شدم.خیلی بد بود.....
5 شنبه شبش باید مسواک می زدم که چیزی در حد مرگ بود....خیلی سخت.درد شدید مسکن و قرص آناهیل و آموکسی و مفنامیک و برو...
جمعه باز هم درد.گلوم خیلی درد می کرد.نمیدونم چرا ول یوقتی به پهلو می خوابم دردش کم میشه .انگار گلوم هم داغونه!
شنبه صبح مامان با دایی رفت شمال .منو بابا تنها موندیم.از بامیکا کلی آبمیوه خریدم.از آیدا هم 255 خرید کردم!
یکشنبه سرکار نرفتمم .احساس می کنم دهنم کمی بازتر شده.امروز تونستم دیگه تقریبا خوب حرف بزم .جدود 80٪ همیشه.لثه هام داغونه.و کمی درد دارم.
  • ۲۴ تیر ۹۷ ، ۲۰:۴۵

با توصیه دکتر صرا...رفتم پیش اقای طاهری برای رژیم.

وزن شروعم 79 کیلو بود.بعد سه هفته 76.8

برای 31 دوباره نوبت دارم

تا دیروز 76 بودم

رژیم خوبیه و اصلا منو اذیت نمیکنه

البته فست فود و چیزای ناسالم و شیرینی کاملا حذف شده.مثل همیشه دوباره پرجوش شدم که ایشون احتمال دادن از استرس باشه!

  • ۱۶ تیر ۹۷ ، ۰۱:۰۰
هرچند هنوز جمعه 15 تیرهست و ساعت 12:45 ...ولی رسما وارد 16 شدیم.
اعلام شده که ساعت کار ادارات در تهران از 6 صبح باشه .تا الان وضعیت ما معلوم نیست..البته ما که شنبه تعطیلیممم...
دیشب ساعت 1203 ملعون با اون شماره به 912  من یه اس خالی داد.مثلا می خواست بگه تولدمه...حواست هست؟!
تقریبا از شنبه فهمیدیم بیات دخترش عقد کرده و موذی تا الان به ما نگفته بود!
فیروزه سه نبه اومد برای اون دختر خنگ بی چاره راهنمایی کنه منم گوشام تیز شد .دیدم چیزای خوبی داره میگه.خلاصه صداش کردم و یه سری راهکار خوب بهم داد.
برای مامان 11 مرداد نوبت رام گرفتم.امیدوارم زودتر جای خالی پیدا بشه.اوضاع خونه خیلی خرابه.بابا بازم غذا نمی خوره و خیلی قاطیه.مامان هم همش حرف می زنه و عین بچه های دو ساله مدامممممممم سوال می کنهواین چیه؟چطوری می تونم این کارو بکنم؟چرا این جوریه؟و دایما توی اتاق منه!تمام کرم هاشو چیده رو میزتوالت من .وقت و بی وقت میاد روی تخت من می خوابه.اعصابمو به هم ریخته.بهش میگم حریم خصوصی منو رعایت کنید ولی کو گوش شنوا!تازه جدیا هم تمام تلفن هاشوو میاد اتاق من می زنه و با صدای بلند صحبت می کنه.کلا از وضع موجود خسته شدم خیلی.نه اجازه میدن با کسی باشم و بیرون برم نه آرامش داخل خونه رو برام فراهم می کنن...
خیلی خسته ام.....
  • ۱۶ تیر ۹۷ ، ۰۰:۵۳