روزهای سبزخانم X

آخرین مطالب
  • ۹۸/۰۳/۲۰
    8
پیوندهای روزانه

960504

پنجشنبه, ۵ مرداد ۱۳۹۶، ۰۷:۰۸ ب.ظ
امروز 5 شنبه است و تا الان تقریبا خوب به همه برنامه ام رسیدم.صبح مامان یهو قاطی کرد و دستکش دسش کرد و به ظرفا حمله برد و الکی آبکشی کرد و گذاشت تو ماشین.هر چی جیغ و دا کردم که نکن فایده ندشات.گفت خونه خیلی کثیف شده .تو اصلا کمک نمی کنی و جیغ و داد....
چند بار بهش گفتم نکن ولی لج کرد و بدتر کرد..منم عصبانی شدم و گفتم دیگع کاری باهاتون ندارم .نه پیاده روی نه چیزای دیگه.این دفعه چندمشه که ینطوری اعصاب منو به هم میریزه....
الانم مثلا اومده آشتشی کنه .هی میگه بیا بریم پایین.بیا بریم پیاده روی....
و من دارم از شدت عصبانیت له میشم.همیشه همینه .دقیقا وقتی که نباید می پره وسط برنامه هام و نمیذاره کارامو بکنم.
الان وقت ورزشمه.100 بار گفتم من روزای زوج میام پیاده روی .فرد کار دارم ولی دوباره فرمت میشه...
الان عذاب وجدان شدید گرفتم...بالاخره مادره و الانم درد منده.شاید فردا پشیمون بشم که چرا کمکش نکردم...ولی وقتی خوب نگاه میکنم خواهر عزیزم راحت رفت دنبال ازدواج و زندگیش و پدر و مادر  رو رها کردوهر چند الان مثلا خیلی میرسه و هواشونو داره ولی 6 سال پیش همه رو نابود کرد.و من بیچاره در تمام اون سختی ها کنار پدر و مادر موندم  و از زندگی خودم در تمامی ابعاد عقب افتادم والان باید حسرت موقعیت های از دست رفته خخودم رو بخورم...
حس مادری رو دارم که بچه اش جلوی چشماش مرده.دانشگاه آزاد  سراسری دوباره فراخوان مصاحبه دکترا دادن و من به خاطر درد همیشگیم نتونستم برم.مغزم داغونه از شدت حسرت و غم!
و  اما:
-گوش چپم کمی درد می کنه و نیز طرف چپ گلوم.از ظهر هم سرم درد می کنه اونم طرف چپش و وقتی که تکونش میدم...
-عل از امروز صبح وارد سفر اسرار آمیزش شده.احتمالا به طرف تبریز میره.گفت شاید از ازاک هم بره .فعلا خبری ازش ندارم....
-عار پیشنهاد همکاری رایگان برای مشاوره به شورا رو دادو دیشب ساعت 3 نشست اساسنامه رو خوند و آخرش به این نتیجه رسید گه مفتکی نمیشه و با پول می خواد همکاری کنه که البته اونم به دلایلی مقدور نیست...
-نبی امروز صبح از ترکیه اومد...
-خواهری داره برای بار دوم امتحان پری آیلتس میده و ظاهرا دفعه قبلی هم 6 شده..منو به شدت داره ترغیب می کنه که امتحان بدم و با هم برای اقامت ردیف کنیم و حال آنکه من به دنبال ویزای تحصیلیم...به سردرگمی هام اینم اضافه شده...
-تولد خواهری بابا یه دیس چینی از شهروند خرید حدود 30 و توش رو پراز الویه کرد.منم از طرف خودم و مامان یه تی شرت ستاره دار گلبهی 20 و یه شلوار جین کشی 35 خریدم و رفتیم.دامادی یه نارت توت فرنگی خرید و بعدش رفتیم جو شام.من همبرگر خوردم وهوب بود ولی هرگز طعم نفس رو نداشت.شب هم برگشتیم خونه....

  • ۹۶/۰۵/۰۵