روزهای سبزخانم X

آخرین مطالب
  • ۹۸/۰۳/۲۰
    8
پیوندهای روزانه

1

چند روز قبل با مامان در مورد پایان نامه صحبت کردم.گفتم 4000 تا عکسم همش اشتباهه و کارم هیچ فایده ا ینداره.کلی سرم جیغ و داد و هوار کرد .بهش گفتم کاریم نداشته باشید تا خودم جمع کنم ولی هیچ تاثیری نداشت...
امروز یکی از بچه های نفت اومد که خدای گیاهی بود.تو ذهنم گذشت می تونه کمکم کنه!رفتم پایان نامه ها رو دیدم همه دوستم 6سال پیش دفاع کردند.اون دختره خنگ بی شرف 89!
اون چنار منگل که با من دکترا قبول شد 93موضوع گرفته!اعصابم ریخت به هم .برای خودم یه برنامه ریختم که بهش عمل کنم:
بسم الله الرحمن الرحیم
1-سه تا پایان نامه دارم احتمالا که اگه هرکدوم رو دو روزه بخونم میشه یه هفته واسه این کار یعنی اول مهر تمومه!94/7/1 اتمام پایان نامه ها
2-اراجیف پایان نامه خودم +فصل بندی +جمع و جور کردن مقاطع 2روز یعنی 94/7/3
3-اگه روزی دو ساعت  و پنجشنبه ها و جمعه ها 6 ساعت(هفته ای 22 ساعت و 220 مقطع) روی مقاطع کا رکنم و هر یک ساعت هم 10 تا ببینم برای عسل که 753 تا هست 75 ساعت می خوام!
تا چهارشنبه 22 مهر باید عسل تموم شده باشه و می تونم به نفت و خسرو زنگ بزنم!
3-1 94/7/22 عسل تموم شده.فصل 1 و 2 مرتب شده.جدول عسل هم تمومه.چهارشنبه می تونم برم نفت حتی!و 5 شنبه هم پیش خسرو!برای تحویل
3-2برا زاو که 3167 تاست.316 ساعت وقت می خوام.که حداکثر میشه 19 دی.یعنی 94/10/19زاو هم تموم شده!
4-اگه 10 روز هم برای جمع بندی مطالب وقت بذارم که خیلی هم زیاده94/10/29 که سه شنبه هست کلش باید جمع شده و آماده باشه!
5-انشاالله تا اوایل بهمن دفاع و بعد هم دنبال دکترا میرم!البته وضعیت رسم شدن منم تا اون موقع مشخص شده.
بخوام خلاصه کنم این میشه:
1- 94/7/1 اتمام پایان نامه ها
2- 94/7/3 اتمام پایان نامه خودم و جمع بندی
3- 94/7/22 اتمام عسل و تماس با نفت
4- 94/7/23 تماس با خسرو و تحویل
5- 94/10/19 اتمام زاو
6- 94/10/29 جمع کردن کلش و اماده شدن برای دفاع
7- 94/11/15 انشاالله تا این موقع دفاع تموم شده و میرم برای عمل بینی
=>خدایا خواهش می کنم کمکم کن.این بار کاملا مصصم هستم....



  • ۲۵ شهریور ۹۴ ، ۱۷:۱۲

اکر نسبت به پول بی اعتنا شوی ،پول هم نسبت به تو بی اعتنا می شود!

گام سوم دو بخش داره:

1-بررسی مقدار پولی که الان دارید

2-بررسی مقدار پولی که می خواید داشته باشید.

برای قسمت اول:درآمد ماهیانه ات چقدره؟میزان دخل و خرج ماهیانه ات چقدره؟در پایان ماه پقدر برات باقی می مونه؟

حالا تمریناتش:

-میزان درآمد خود را یادداشت کنید./میزان مخارج ماهیانه خود را بنویسید/مقدارپس انداز خود را بنویسید/آیا بدهی دارید؟میزان بدهی خود را بنویسید/

20206600/?/359189677/ 10629278


-در این مرحله از خود بپرسید چقدر پول می خواهید و تا چه تاریخی؟مقدار دقیق.مثلا افزایش معقولی نسبت به درآمد ماهیانه

150 تا تابستان 96

  • ۲۴ شهریور ۹۴ ، ۱۵:۱۲

پول را دوست بدار تا پول هم تو را دوست بدارد!
برای جذب پول بیشتر باید باورهای خود را اصلاح کنیم و باورهای منفی را دور بریزیم.
1-باور های منفی که از کودکی خود در مورد پول شنیده اید یاد داشت کنید.
خب من تقریبا باور منفی نشنیدم.همیشه شنیدم پول خوبه!البته  شاید فقط شنیده باشم که خیلی از آدم هایی که دور افراد چول دار هستند به خاطر پولشون حضور دارن که 100 البته درسته!
2-توجه کنید که این باورهای منفی چگونه مانع جذب پول برای شما می شود!
من که این قضیه رو حل کردم و اصلا هم باور منفی به پول ندارم!
3-حالا تصمیم بگیرید که چطور می توانید این باورها رو دور بریزید!
من که از قبل دو رریختم و حاضر و آماده ام که پوووول جذب کنم!


  • ۲۴ شهریور ۹۴ ، ۱۴:۳۲

خب این سری مربوط به تمریات گیس گلابتو ن هست!
تو تمرین اول خواستی بنویسیم که:
1-چرا اونقدر که می خوام پول ندارم؟
خب یه درآمد ثابت که دارم ولی بیشترش داره هدر می ره.چون پایان نامه ا تموم نشده و هی باید تمدید کنم.ضمنا احتمالا برای رزرو دکترا هم باید کلی پول بدم.دیگه اینکه می تون از ترجمه و تدریس کلی پول در بیارم و حتی با ارائه مدرکم در آمدم بیشتر بشه ولی همش لنگ اون پایان نامه است....
2-نقش شما در کم پولی چه بوده؟
100% تقصیر خودم بوده .البته رییس بی شعورم اگه کارشناس مسئولیم رو تایید می کرد الان حقوقم بیشتر بود.ولی خب به خاطر مدرکم زبونم کوتاه بوده وگرنه محکم می رفتم دنبالش.
3-الان چه کا رکنم که اوضاع خوب بشه؟!
خب سریع پایان نامه رو تموم کنم که بتونم ترجمه و تدریس بگیرم.پیگیر کارشناس .م باشم و برای ارتقا مدرک جکع کنم!
4-آن کارها را انجام دهید!
چشم .از امروز تصمیم دارم به طور جدی برم دنبال پایان نامه!

  • ۲۴ شهریور ۹۴ ، ۱۴:۳۱
تو این روزا اتفاق های زیادی افتاد.اول از همه اینکه باز بلاگفای لعنتی قاطی کرده و دیگه قابل اعتماد نیست.پس مجبورم بیام همین جا!با اینکه فضای بلاگفا رو بیشتر دوست دارم ولی چاره ای نیست دیگه!!!
پریروز نبی که دچار اسهال و استفراغ شدید شده بود غش کرد و اورژانس اومد و این حرفا...
دیروز نیومد ولی امروز اومده و برای مراسم باباش هم دعوتمون کرده!
خانم امیری در چند روز اخیر ظاهرا دوبار با دکتر کنع صحبت کرده!فکر کنم زنه اختلال حواس داره!یه بار گفت نظر دکتر مثبت بوده وامروز گفت من اسم تو رو نگفتم ولی اشاره کردم.معلوم نیست می خواد به کی این پست رو بده!از خدا خیلی خواهش کردم.یه جورایی حق منه!یه بار هم دعای معراج رو خوندم.این روزا هم جلو یدکتر همش رژه می رم و ابراز وجود می کنم!!!
خانم دکترسجاد امروز به مناسبت روز ازدواج شیرینی داد.منم خوردم دیگه!دانمارکی خوشمزه بود.
دیشب هم که یه خواب شگفت انگیز دیدم.خواب یدم جن وارد بدنم شد و یه قدرت اسرار آمیز یافتم.دردناک بود و ترسناک....
  • ۲۴ شهریور ۹۴ ، ۱۲:۲۳

مامان از صبح گیرداده بود که به خسرو زنگ بزنم.منم کارم در حدی نیست که زنگ بزنه!!!آبروم میره!دوباره بداخلاقی کرد....

سرکار آقای رمضان پ زنگ زد.چشمام گرد شد.کلی مهربونی کرد که چرا به ما سر نمی زنی .مگه قهر کردی؟جای جدیدت چطوره ...منم هول شدم جریان وام رو گفتم.ولی بعدش گفت دخترش قزوین قبول شده و می خواد بیاره این جا.راهنمایی می خواست که کمکش کردم.پارسال از شر اون یکی راحت شدم.امسال گیر این افتادم!!!

بعد به امیری زنگ زدم که ببینم جریان کارشناس مسئول به کجا رسیده.اولش یه طوری گفت انگار خبری نیست.منم فکر  کردم دکتر عصبانی شده ولی بعدش گفت به نظرم مثبت .باید منتظر خبر باشم.دعای معراج رو یه بار به نیت اوکی شدم خوندم.امیدوارم حاجتم رو بگیرم!

امروز باید دندونپزشکی می رفتم که حال ندارم!این دوتا امریه نیستن و من عین فرفره هم باید به کارای خودم برسم و هم اونا.این دختر بی شعور کنه هم اومده تو آز و بیرون نمیره که!!!!

  • ۲۱ شهریور ۹۴ ، ۱۲:۲۰

امروز صبح دلم افتاده بود ک مهسا قبول شده ارشد.خواهری پیگیری کرد و دیدیم بعلهههههههههههه

علوم تحقیقات آلودگی هوا!اونم با چه پزی عنوان می کرد!
رسما اعصابم به هم ریخت.مامان هم غرغر زد و گفت فردا به خسرو زنگ می زنم.خواهری هم دیگه پیر که  تو چرا این همه طول میدی و....
تو حموم کلی کردم و از خدا خواستم کمکم کنه!امیدوارم مثل معجزات قبلی این بار هم به دادم برسه.سرانگشتی یه حساب کتاب کردم دیدم از سال 91 به دانشگاه بدهکارم....
اعصابم داغونه داغونه.باید سریعتر یهه کارایی بکنم.خدایا خواهش می کنمممممممممممم کمکم کن.
*مصی بی شعور اصلا سراغی از من نمی گیره.نزدیک 1 ماه شده!احتمالا نتیجه گرفته یه آدم بلاتکلیفم(به قول عار)

  • ۲۰ شهریور ۹۴ ، ۰۹:۵۶

امروز صبح الارم موبایل رو 5 دقیقه زودتر گذاشته بودمم.وو نتیجه این شد که 759رسیدم.خوب بود!یه کلمپه باز کردم و به مریم هم دادم.پیشنهاد داد ناهار فردارو بریم بیرون.یا باشگاه یا آی بی!البته من که پایه فلافلم!باید زنگ بزنم ببینم کدوم اوکی هست

امروز جشن فارغ التحصیلیه.خیلی حوصله رفتن ندارم!هنوز فیش واریزی اسفند پیدا نشده.شرکت ها نقشه هارو دادن و باید جمعشون کنم.می خوام برم خرید.رو پایان نامه کا رخاصی انجام ندادم.پول بیمه هار و دادن.الان بهنام اومد گفت نمیای جشن و منم گفتم یه کم کار دارم.گفت اگه نیای نمیرم!می دونم الکی گفت ولی همین معرفتش برام جالبه.چیزی که اون دو تا زن احمق اصلا به روشون نیاوردن!!!
مریم هم سند به نامش خورده  و داره با دمش گردو می شکنه!دلم می خواد امروز یه داستان رو تموم کنم و برای مسابقه بفرستم!مصی لال شده.فکر کنم رفته توی شک!باید همینطوری حالشو می گرفتم حیونن کثافت!
راستی دیشب خواب مریم ت رو دیدم.تو این روزها به طرز مشکوکی دیر میای سرکار.همیشه قبل 7:30میومدی و الان تا 7:38 هم رسیده!عجیبه!!!
دیروز خیلی باحال شد من مراسم نرفتم و دکتر امین+پزشک اومدن پایین بازدید آز!امین از من تعریف کرد .شگفت انگیز بود.خب بی شعور اگه نیروی خوبی هستم پس پست مسئول رو بده به من دیگه الاغ!!!!
وسط مراسم رفت یه صابون مایع صحت صورتی خریدم که دقیقا بوی گلاب می داد و حال آدم به هم می خورد.یه شیشه عسل و دو تا کلمپه بسته بندی و آدامس خریدم که شد 39تومن!مدارک بیمه اومده ولی خبری از پول نیست.
شب گیتی زنگ زد گفت 4شنبه شب با خاله میاد و جمعه هم پرواز داره.مامان هم دوباره بداخلاق و عصبانی شد.امروز با بابا باید برن محضر برای خونه.امیدوارم به خیر و خوشی تموم بشه.
مصی زیاد تحویل نمی گرفت ازش پرسیدم چی می کنی گفت دارم برای المپیاد دانشجویی مطلب آماده می کنم!آخه خدایا به یکی همین طوری کیلو کیلو شانس می دی .همه کارهاش الکی ردیف میشی .یکی هم مثل من باید خودشو جر بده تا یه کمی اوضاع بهتر بشه!بعد هم کلی پز داد از وزارتخونه میان بازدید!وقتی پرسیدم معلوم شد برای همایش میان .اینا هم دعوت کردن .بعد اونطوری تو بوق و کرنا کرده جریان رو...
خواهری از غذاهای اونجا می گه.کاهوی سرخ شده.تخم مرغ ....بیچاره ها


امروز با انصاف آمار خواهر مصی رو درآورد.برای مصاحبه دعوت شده بود.خیلی حرصم گرفت.ترسیده من چشمش بزنم که

  د رکمال وقاحت بهم گفت نه خواهرم دعوت نشده!یاد توی ملعون افتادم که همینطور بهم دروغ می گفتی.خیلی داغون بودم.ازاون طرف مامان خبر داد محمود دکترا قبول شده و برای مصاحبه دعوت شده.دیگه در حال انفجار بودم!تا برسم خونه حرص خوردم و عصبانی شدم.ضمنا فهمیدم به راحتی به بچه های ارشد کلاس می دن!اینا هیچ فهمیدم برادر و خواهر مصی هم تدریس دارن.پسره همون ترم که دفاع کرده هنوز مهر ارشدش خشک نشده کلاس گرفته!رفتم خونه.حسابی شاکی.مامان هم از فرصت استفاده کرد و گفت منم برات آینده روشن می بینم.تو شروع کن پایان نامه رو تموم کنی تو هم همین آینده رو داری!

از حرصم اتاقمو جارو کردم و حسابی تمیز شد.هنوز کمد لباس هام مونده و قسمت کتاب ها و پایان نامه تمیز نشده!

به حموم هم نرسیدم ولی درد ظرف شستن باقی مونده و با وسواس ظرف هارو می شورم همچنان!

خواهری رسید چین و برامون عکس فرستاد.4:30با ما اختلاف ساعت دارن.بابا هم در اقدانی شگفت آور در گروه خانوادگی منو خانم دکتر خطاب کرد و بسیار ادیبانه نوشت که چرا اون و مامان رو که در کهنسالی هستند انقدر اذیت می کنم وپایان نامه ام رو تموم نمی کنم!شانس آوردیم اونجا فیلتره وگرنه می دیدن و کلی مصیبت داشتیم.بهش اعتراض کردم میگه فکر کردم خصوصی فرستادم!

به مصی اس دادم 10خرداد تو هم میای؟گفتم معلوم نیست.دیدم به روی خودش نمیاره گفتم برم پیش خواهرت دیگه خفه شد!