روزهای سبزخانم X

آخرین مطالب
  • ۹۸/۰۳/۲۰
    8
پیوندهای روزانه

960207

پنجشنبه, ۷ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۲:۱۸ ق.ظ
اندوهگینم
روز بدی بود
صبح مامان گفت بریم دکتر
بعد شد ساعت 3
ساعت 3 دیدیم کتر مطبه...مامان جیغ و داد میزد که درد دارم...دگتر گفت باید نوار عصب و عضله بگیره و بعدش دکتر نواری گفت مهره 4و 5 نابود شده....کلی سوزن ترسناک هم تو پای مامان می زد که من رسما مردم و الان هم دارم از ترس گریه می کنم...
بعد دکتر هم همین مظرو داشت.خیلی سخت بود با مادری که داره درد می کشه و غر می زنه تنها باشی....خودت هم مریض باشی و تب داشته باشی....خیلی بدد بود خیلییییییییییییییییی
اومدیم دیدیم بابا خونه است و داره با آرامش شیر عسلی می خوره..کلی سرش داد زدم
مامان کف پذیرایی خوابید و من از شدتت عصبی شدن خوردم .هرچی پیدا کردم خوردم.تیم کیلو شکلات...کلی بادوم زمینی کلی پسته....
فقط خوردم .خواستم برم دکتر مامان گفت آشغالا بنداز بیرون و ظرغارو بشور...
این کارارو کردم 9 بود گفت دیرهههههههههههههه
دکتر هم نرفتم!
اومدم تو لپ تاپ دیدم آزاد دفترچه داده ...اونم حال گیری...
عار هم در کمال وقاحت رفت رو اعصابم...با همه دعوا کردم....
خواهری هم اومد روحیه بده بهم ولی فایده نداشت.اونم انگار کمرش مشکل داره و خونه خوابیده...دارم له میشم .حوصله هیچی رو ندارم.دارم خفه میشم
خدایااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا دوباره دستمو بگیر
به کمک هات احتیاج دارم
تنهام
کمکم  می خوام
مشکلاتم رو حل کن
توانش رو دیگه ندارم
  • ۹۶/۰۲/۰۷