روزهای سبزخانم X

آخرین مطالب
  • ۹۸/۰۳/۲۰
    8
پیوندهای روزانه

950807

جمعه, ۷ آبان ۱۳۹۵، ۰۶:۰۳ ب.ظ

در هفته ای که گذشت...همچنان ماموریتی که دکتر بهم داده تموم نکردم و این یعنی فاجعه.فردا باید تمام تلاشم رو بکنم تا جمع بشه.دوشنبه مهمون دکتر نیر و توک بودیم .همه حلیم خوردن و من عدسی.یه عالمهههههههههه بود و من به همه هم دادم ولی آخرشم کلی برام موند با یه عالم بربری  و پنیر خوردم.

چهارشنبه هوس فلافلی جدید که به جای مستر دیزی اومده بود کردم و در عین خریت کامل دعوت رقی رو رد کردم و با اصرار مهی رو مجاب کردم باهام بیاد.اون و خواجه که ناهار خورده بودن از سر سیری با من اومدن و من هم عین الاغ ها پولشون رو جساب کردم!من خودم 3500.اونا 5 به خاطر قارچ و پنیر .نصفشم گذاشتن!لامصب انقدر سرکه داشت که نصف دهنم رفت!شب هم بابا پفت پرپروک و 63 تومن هم اونجا رفت!

اگه پول فست فود هارو جمع کنم تا الان چند تا گوشی درست و حسابی خریده بودما!!!

عل همش باهام دعو می کنه.شاید تقصیر منه.دلش می خواد یه جوری تکلیفمون روشن بشه.ولی واقعا من چی می تونم بکنم ؟؟؟؟

عار هم همش می گه قرار بذاریم و همدیگرو ببینیم .هرچند می دونم با 100 نفر دیگه است ولی زیر بار نمیره!اون هم به هیچ دردی نمی خوره!

اتاقم تقریبا مرتبه!و ضمنا گوشواره عزیزم که کادوی بابا بود گم شده و هرچی میگردم پیدا نمیشه.تنها جایی که نگشتم لای رختخواب هاست.یعنی میشه پیدا بشه؟؟؟؟؟

خواهری هم مقدمات مرخصی دو سه ماهش فراهم شده و احتمالا به زودی در مرخصی خواهد بود!

بابا پاش بهتر شده و دیگه کم کم باید عصارو بذذاره کنار!

شنبه با رقی قرار دارم برای نفس!راستی خیلی جالب بود گفت تولدم 9 دی هست!!!لی تو شناسنامه اش تیر بود!

چهارشنبه دو تایی با هم رفتیم پیش عبد و کلی حرف زد و آخرش یه کتاب نوشته خودش بهمون هدیه داد!یعنی حتی اونم کتاب نوشته ولی من خنگ................

گاهی از خودم بدم میاد!!!

این هفته خیلی به یاد مصی بودم.ازش بدم میاد ولی بادکنک صورتی....

  • ۹۵/۰۸/۰۷